روان‌پزشکی به نام دکتر رُز کوتر شاهد مرگ وحشتناک بیمارش می‌شود. پس از این واقعیتِ آسیب‌زا، دکتر جوان چیزهای عجیبی را تجربه می‌کند که به سادگی قابل توضیح نیستند. او در همه‌جا ناگهان مردم را با لبخندی کاملاً ترسناک می‌بیند که به او زل می‌زنند. اما به نظر می‌رسد که هیچ فرد دیگری جز او متوجه این پدیده نمی‌شود…
پس از نابودی کشتی آنها، ویلی از والدینش جدا می شود. او در سیاره ای وحشی و ناشناخته فرود می آید و با کمک باک، یک ربات بقا، باید تا رسیدن یک ماموریت نجات نگه دارد.
در این قسمت از مجموعه اسمورف ها که در دنیایی کاملاً انیمیشنی جریان دارد، "اسمورفت" به همراه دوستانش با در دست داشتن یک نقشه مرموز وارد جنگل ممنوعه می شوند. این ماجراجویی منجر به کشف بزرگترین راز در تاریخ اسمورف ها می شود و...
تعطیلات بهاری برای گروهی از بهترین دوستان زمانی که یکی از دوستانشان ناپدید می شود و آنها مظنون اصلی هستند در بهشت تبدیل به دردسر می شود.
کامی که توسط پدر فداکارش با یک معتاد جنسی اشتباه گرفته می شود، به یک مرکز توانبخشی منزوی فرستاده می شود. اما زمانی که یک قاتل شروع به شکار نوجوانان می کند، کامی متوجه می شود که بقا و استقلال او به گونه ای در هم تنیده شده اند که او هرگز نمی تواند تصور کند.
اسمورف ها با دوستان انسانی خود متحد می شوند تا اسمورفت را که توسط گارگامل ربوده شده است، نجات دهند، زیرا او یک طلسم مخفی را می شناسد که می تواند جدیدترین مخلوق جادوگر شیطانی، موجوداتی به نام "شیطان ها" را به اسمورف های واقعی تبدیل کند.
همانطور که لرد ولدمورت کنترل خود را بر هر دو دنیای ماگل و جادوگر محکم می کند، هاگوارتز دیگر یک پناهگاه امن نیست. هری مشکوک است که خطرات حتی ممکن است در داخل قلعه وجود داشته باشد، اما دامبلدور بیشتر در نظر دارد که او را برای نبرد نهایی آماده کند. آنها با هم کار می کنند تا کلید باز کردن قفل دفاعی ولدمورت را پیدا کنند و برای این منظور دامبلدور دوست و همکار قدیمی خود هوراس اسلاگهورن را که به اعتقاد او اطلاعات مهمی در اختیار دارد، استخدام می کند. حتی با نزدیک شدن به رویارویی سرنوشت ساز، عاشقانه برای هری، ران، هرمیون و همکلاسی هایشان شکوفا می شود. عشق در هوا است، اما خطری در پیش است و هاگوارتز ممکن است هرگز دوباره مثل قبل نشود..
این فیلم روایتگر زندگی زنی به نام مهری (ژاله صامتی)است که ناخواسته درگیر ماجرایی مجهول می‌شود و در پی حل آن است...
وقتی جادوگر شیطان صفت گارگامل اسمورف های کوچک آبی را از دهکده شان تعقیب می کند، آنها از دنیای جادویی خود به شهر نیویورک می افتند.
یک جفت موش برای سوار شدن به کشتی نوح تلاش می کنند: وینی، شاعر کاریزماتیک با ترس وحشتناک صحنه، و تیتو، یک گیتاریست با استعداد و جذاب. وقتی باران می آید، از هر گونه فقط یک نر و یک ماده مجاز به سوار شدن به کشتی نوح هستند. وینی و تیتو با کمک یک سوسک مبتکر و خوش شانسی سرنوشت، مخفیانه به کشتی می روند و با هم از رویارویی بین گوشتخواران کشتی جلوگیری می کنند. و گیاه خواران در تمام این مدت، حیوانات مجموعه ای از آهنگ های کلاسیک را با الهام از شاعر مشهور جهان، وینیسیوس د موراس اجرا می کنند. آیا این راهروهای با استعداد می توانند از موسیقی برای از بین بردن تنش استفاده کنند و به این موجودات کمک کنند که در 40 روز و 40 شب با هم زنده بمانند؟
هنگامی که یک رادیو از آسمان به دست یک ماستیف تبتی با چشم گشاد می افتد، او خانه را ترک می کند تا رویای خود را برای تبدیل شدن به یک موسیقیدان محقق کند و مجموعه ای از اتفاقات کاملاً غیرمنتظره را به حرکت در می آورد.
پس از اینکه رایلی جوان از زندگی خود در غرب میانه ریشه کن می شود و به سانفرانسیسکو نقل مکان می کند، احساسات او - شادی، ترس، خشم، انزجار و غم - در مورد اینکه چگونه می تواند در یک شهر جدید، خانه و مدرسه جدید حرکت کند، در تعارض است.
هری پاتر در مقطع پنجم دروس هاگوارتز است. وزارت سحر و جادو باور نمی‌کند که “لرد ولدمورت” بازگشته است و از این جهت هری پاتر و “دامبلدور” را تحت فشار می گذارد…
بودی به امید الهام بخشیدن به نسل جدیدی از ستاره‌های راک، به یک مسابقه موسیقی ملحق شده و یک شبه به یک شخصیت تلویزیونی محبوب تبدیل می‌شود که…
بودی و گروهش برای اجرای موسیقی، کوهستان اسنو را ترک می کنند زیرا آنها متوجه می شوند که شهرت مشکلاتی به همراه دارد…
